وقتی پنجره ات را باز می کنی
آن سوی حصار خودت را نمی بینی
چگونه از دریچه های چشمانت
فقط به خودت می نگری؟
مگر دیوارهای خود ساخته ات پر از آینه های کبر و غرور باشد
حصارها باورها را دوره می کنند
و تسلسل می سازند
هر جا دردهایم را می نویسم
دردهایم شکل خودم نمی شود
ای کاش ای کاش ای کاش!!!
من شاعر نبودم
تا-
پنجره ی من هم
رو به خودم باز می شد.....