پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
کوتاه .... مثل عمر.....
نوشته شده در دو شنبه 3 تير 1392
بازدید : 681
نویسنده : محمود عمیدی


زیبا بود

وقتی تیر حلقومش را درید

-قوی باوقار-

---------------------------

قرنی گذشت تا تو بفهمی چقدر دوستت دارم

و من تنها لحظه ای زیستم

-قدر یک نگاهت-

------------------------------

بخت یار نیست

هر گاه که یار باشد

یار در دیار نیست

-----------------------------

رود

 

...و من دیگر رود نیستم

تو رفتی و چنان خشک شدم  که واحه ای بی آب و علفم

سایه ای

-به انگار ابری باران زا-

ترک ترک می جنباندم....

-----------------------------------

اینک این سکوت

مژده ی یک طوفان سهمگین است

در لاک خود برو اگر

مرد عبور از دل این ورطه نیستی

-----------------------------------

برخیز!

-ندا میدهد هر صبحدم خورشید-

ومن به هوای دیدن روی تو

سر ازبستر بی خوابی بر میدارم

-----------------------------------------

بگذار برای یک بار-

- یک بار برای همیشه-

چراغ قلبت را از ته مانده ی قلبم روشن کنم

که قلب تو

از خاکستر قلب من آغاز می شود

---------------------------------

در قعر کدام دره آیا؟

جا گذاشته ای غرورت را

که چنین به پابوس کفشهای ورنی مات افتاده ای؟

کدام پرنده در دیار تو آیا؟

تخم صداقت می کند؟

تا بر شاخه های خشکت مصلوبش کنم...............

------------------------------------------------------------

وعده ها به سر می رسد

 

عمر تمام می شود....

 

تو را دوست دارم

 

و این هرگز پایان ندارد

-----------------------------------

برفهای نشسته بر سرو رویم را

اگر آفتاب آب کند

روزگارم سیاه می شود

-------------------------------------

عجله

 

آنقدر عجله دارم که

از فرصتهای با تو بودنم رد می شود

و تند تر و تند تر می دوم

- شاید برسم....

--------------------------------------------

گفتی:

 -آزادی

سوار که شدی

در رابستی.......

--------------------------

برای گل شدن

دنبال بهار نگرد

چشم که بازکنی به دیدن ستاره ی سحری

فصلهای سبز در پی ات می آیند...

-------------------------------------------

گفتی: مستقیم

هر چه می گردم

به هیچ صراطی مستقیم نیستی....

------------------------------------------------

بوق زدم

و تو سوار شدی

دیگر پیاده نخواهی شد

-در قلبم از داخل باز نمی شود....

---------------------------------------------

با چشمهای بسته اشک می ریزم

هر بار که چشم باز میکنم

تو دورتر شده ای

-کوری را به نبودنت ترجیه می دهم...

---------------------------------------------------------------------

 


:: موضوعات مرتبط: شعر نو , سپید , ,



طول عمر
نوشته شده در چهار شنبه 15 خرداد 1392
بازدید : 891
نویسنده : محمود عمیدی

قرنی گذشت تا تو بفهمی

چقدر دوستت دارم

ومن یک لحظه زیستم:

-قدر اولین نگاهت-

***********************

چنان نگاه می کنی

که برف نشسته بر سرم

آب می شود

شاید تو این درخت خشکیده را

سبز کنی

هرچند رود و خورشید نتوانستند....

****************************

-برخیز

هر سحرگاه ندا می دهد خورشید

ومن به هوای بردمیدن تو

رو به شرق می کنم

از بستر خوش خیالی ام.......

 


:: موضوعات مرتبط: شعر نو , سپید , ,



کوتاه نوشته ها...
نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392
بازدید : 988
نویسنده : محمود عمیدی

سلام خیلی هم مطمئن نیستم که سپید باشند اما سیاه هم نیستند:

 

خدا تو را به من نداد
برای من آفرید
ونشانی ات را
با پیامبری برایم فرستاد....
-----------------------------------
هیچ گاه
بامن قدم نمی زنی
هیچگاه
بی تو قدم نمیزنم
----------------------------------
و کاش تو باشی
آنکه
پنجره اش را رو به من می گشاید
----------------------------------------
فایده ندارد این لجاجت
تا روزگار دوست نباشد
ما
بیهوده زور می زنیم
-----------------------------------
من آمدم
اما تو رفته بودی
نفرینکه: این خراب شد اما
آن دیگری سر وقت
از ایستگاه رفت
گویی قطار آمدن تنها
تاخیر می کند
اما چرا قطار رفتن من سوی تو
اینقدر
تاخیر کرد!!!!!!!!!!!!!!
---------------------------------------
مرا عاشق زادند
پیش از آنکه معشوقم زاده شود.....
----------------------------------------------
چقدر دست دست می کنی؟
تا شب نرفته بگو
خورشید برآید آشکار می شود
-رازت
چشمت دروغ بلد نیست.....
---------------------------------------
واااای
گفتی بوسه

آتشم زدی
اییک کدام چشمه ام آیا
خاموش می کند؟
لبهات یا .....

-----------------------------
ساعت به خواب ابدی رفت
وزمان قرار من و تو نرسید
من تا ابد
بی  آنکه از ساعت چیزی بپرسم
سر قرارم

و تو حتی به ساعت-خوابید-
 نگاه هم  نمی کنی.....
-------------------------------------------
من قرص خواب می خورم
خوب می ماند -خواب
انگار زور یاد تو از هر قرصی

بیشتر است.....
----------------------------------
 


:: موضوعات مرتبط: شعر نو , سپید , ,



سکوت
نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391
بازدید : 868
نویسنده : محمود عمیدی

 

کنار رودخانه هیاهویی است

 

از کام مرگ

 

غریقی را مگر گرفته باشند......

 

من همچنان سکوت کرده ام تا

 

                            -ماهی قرمز کوچک

کرم سر قلاب تو را گاز بزند.......


:: موضوعات مرتبط: شعر نو , سپید , ,



آزادی
نوشته شده در دو شنبه 14 اسفند 1391
بازدید : 741
نویسنده : محمود عمیدی

چگونه می توانم از آزادی گفت!!!!؟
که آزادی را به سلابه کشیدند
و شعر را به انحطاط که شاعر
پیامبری نباشد
تا در مسیر رسالت از برج آزادی بگذرد وبه میلاد برسد
تولدی چنان که خورشید و ماه را هم یارای پس زدنش نباشد
اگرچه به تملک او درآیند
چگونه می توانم از آزادی گفت؟
که آزادی دیگر پرنده ای نیست بر پهنه ی آسمان
درختی در انبوه جنگل
و رودی در پهنه ی دشت بی کران
آزادی تنها برجی و میدانی و پیکره ایست در چار گوشه ی دنیا
(که به یادبود آن گیاه واره ی منقرض شده بر پا کرده اند)
و آزادی واژه ای است منحوس در کتاب های لغت
و بهانه ایست برای شکنجه ی اندیشه های در حبس
……وآزادی دیگر آزاد نیست
بهانه ی مرگ آزادگان است
و آزاده در حبس های آزاد
در آسمان قیر اندود
در جنگلهای بی درخت
. در حنجره های بی فریاد می میرد
چگونه ؟ آه!!!!!!؟بگو
چگونه می توانم از آزادی گفت


:: موضوعات مرتبط: شعر نو , سپید , ,
:: برچسب‌ها: آزادی ,



صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد